باز شوريست
که در جان جهان افتاده
عالم از
حادثه ای در هيجان افتاده
چشم نرگس
به شقايق نگران افتاده
عالم پير
دگرباره جوان افتاده
هاتفی گفت
سحر می رسد از راه بيا
همچو عباس
قمر می رسد از راه بيا
باز عالم
شده سرمست و غزلخوان امشب
پهن شد
سفره ی احسان کريمان امشب
بس که شد
لطف خداوند فراوان امشب
می شود هر
چه گدا هست سليمان امشب
جلوه ی
کوثری حضرت زهرا آمد
آخرين حيدر
کرار به دنيا آمد
آمده بر دو
جهان حضرت دريا به به
بر رخش
جلوه ی آقايی طاها به به
دلبری کرده
به لبخند ز بابا به به
آمده در بر
نرگس گل زهرا به به
عسگری در
بر خود نور جلی را دارد
يا پيمبر
به بغل باز علی را دارد ؟
با نگاهش
دل غمديده صفا بردارد
چشم يعقوب
چو آيينه ضيا بردارد
از غبار
قدمش درد دوا بردارد
آمده حضرت
عيسی که شفا بردارد
انبيا از
قبلش قرب الهی گيرند
با گدايی
درش منصب شاهی گيرند
در رخش
جلوه ی آيات خدا بسيار است
سيزده آينه
در آينه در تکرار است
چو علی
قبله عالم شده و سيار است
پسر حيدر
کرار خودش کرار است
عرش می
لرزد اگر يک دو قدم بردارد
ديدنی باشد
اگر تيغ دو دم بردارد
کاش گل باز
به ديدار چمن برگردد
از دل خاکی
صحرا به وطن برگردد
يوسف فاطمه
آن پور حسن برگردد
بهر ياری
به همه اهل يمن برگردد
چون حسين
بن علی هست چو کشتی نجات
تا که اين
عيد شود عيد ظهورش صلوات
ناصر
شهرياری