نقطه ی خال رخت مرهم
بيماری ها
اولين نقطه و آغاز
گرفتاری ها
مست از عطر دل انگيز تو
می خندد ياس
می زند عطر تنت طعنه به
عطاری ها
مرکز ثقل وفايی و در
اين نزديکی
نيست کس لايق اينگونه
وفاداری ها
چشم از دست غمت خون جگر
می بارد
داستانم شده مصداق خود
آزاری ها
ماندن و بی تو نگهداری
از تن کردن
خسته ام خسته ازين دست,
پرستاری ها
يوسفم را که عزيزست زمن
می دزدند
آه از اينهمه خودخواهی
بازاريها
فصل سرديست در اين کوچه
طلب گم شده است
شهر لبريز طلب کار و
بدهکاری ها
امشب از حسرت ديدار تو
بی تاب شدم -
حس گرداب و شب و موج و
سبکباری ها
داد با ياد حضور تو در
آن بی تابی
به من انديشه ديدار تو
دلداری ها
صبح شد بايد ازاين خواب
دگر برخيزم
تا نمايم به تن باغچه گل
کاری ها
تاکنون هرچه نکردم همه
از خامی بود
چشم پوشی کن ازين خامی
و کم کاری ها
کوروش کشميری
|
امتياز مطلب :
|
تعداد امتيازدهندگان :
|
مجموع امتياز :
:: ادامه مطلب ...