از
راه می رسند بهاران و عيدها
مانده
ولی به راه تو چشم اميدها
زخم
فراق در دلمان کهنه می شود
آقا
در آستانه سال جديدها
مانند
آفتاب لب بام تا به کی
دل
خوش کنيم بی تو به وعده وعيدها
دلتنگی
مرا به تماشا گذاشتند
هر
جمعه برگ زردی از اين سر رسيدها
مانند
ماست در تب و تاب فراق تو
هر
شب جنون سر به گريبان بيدها
هر
روزمان بدون تو شام عزا گذشت
ای
صبح بازگشت تو آغاز عيدها
می
آيی از نواحی سرسبز آسمان
با
بيرقی به سرخی خون شهيدها
يوسف
رحيمی
:: برچسبها:
یوسف رحیمی ,
از راه می رسند بهاران و عیدها ,
مجموعه اشعار مهدوی ,
شعر امام زمان ,
شعر مهدوی ,
شعر در وصف صاحب الزمان ,
مهدی ,
موعود ,
|
امتياز مطلب : 5
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 185