بيا
که جز تو مرا نيست آرزوی کسی
خموشم
و ننشينم به گفتگوی کسی
از
آن دمی که تو رفتی ، به مهر آب قسم
نرفته
آب گوارايی از گلوی کسی
سبوی
دل بشکست و بريخت باده صبر
خدا
کند که دگر نشکند سبوی کسی
بنای
عدل نه ، ای آبروی عالميان
قيام
کن که نريزد کس آبروی کسی
ولايت
تو نخواهد گذاشت يا مولا
کنيم
دست ارادت دراز سوی کسی
ز
لشگر تو سرود سرور می شنوم
به
کشور تو نباشد کسی عدوی کسی
(کلاميم) به سلامم اگر جواب دهی
به
حق هو، نهراسم ز های وهوی کسی
ولی
الله کلامی زنجانی