تقويم رد شد از تب و
تاب هزاره ها
از حرف های لفظ قلم از
اداره ها
از نيزه های ضربدری
...نه! خبر نبود
حتی خلاف شيوه ی
دارالاماره ها
دعبل نشست گوشه ی صحن
جنوبی ات
دستی کشيد روی سر
استعاره ها
بی شک تو شاهکار خداوند
بوده ای
نذر ضريح توست تمام
ستاره ها
مردان غلام حلقه به گوش
تو مانده اند
زن ها بريده اند دل از
گوشواره ها
ساعت سکوت کرد وَ آونگش
ايستاد
تا بشنود صدای تو را در
نقاره ها
کودک شفا گرفت وَ دختر
عروس شد
خورشيد قد کشيد زپشت
مناره ها
محمدتقی عزيزيان زمانه
|
امتياز مطلب : 5
|
تعداد امتيازدهندگان : 15
|
مجموع امتياز : 130