چه جمعه ای... چه غروب غريب و دلگيری...
چرا سراغی از اين جمعه ها نمی گيری؟
مسافری که هنوز و هميشه در راهی!
کجای راه سفر مانده ای به اين ديری؟
به پيشواز تو آغوش زندگی جان داد
بيا پياده شو از اين قطار تأخيری...
چقدر پير شدی روی گونه هايم اشک!
تو سال هاست که از چشم من سرازيری...
چقدر ماندی در بند انتظار ای دل!
شدی شبيه ديوانگان زنجيری...
چقدر شاعر مفلوک! قلبت از سنگ است
چطور از غم دوری او نمی ميری...
سودابه مهیجی
:: برچسبها:
سودابه مهیجی ,
چه جمعه ای چه غروب غریب و دلگیری ,
مجموعه اشعار مهدوی ,
شعر برای امام زمان ,
اشعار مهدوی ,
شعر مذهبی ,
شعر مهدوی ,
شعر برای حضرت مهدی ,
شعر برای صاحب الزمان ,
شعر در وصف صاحب الزمان ,
|
امتياز مطلب : 5
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 110