به استهلال
رفتم بام دنيا را شبی ، شايد
هويدا شد
هلال روی ماهت ، خوب ِ پنهانم
تمام ماه
را لب از تمام عشق ها بستم
که با عشق
تو افطارش کنم ای ماه تابانم
چه دشوار
است بي تو در نماز عيدها رفتن
چه می
خوانم له الشکر و قنوتم را ؟... پريشانم
پريشانم که
دنيا در غيابت همچو زندان است
چرا ، درد
آشنا ! ... وقت ظهورت را نمی دانم؟
سر مويی
نيارزد عمر دنيا بی حضورِ تو
فدای يک سر
موی ات ، شکوه ِ عيد ِقربانم
تو و آدينه
و بانگ انا المهدی و پيمانت
من و چشم
انتظاری و دل و اميد و ايمانم
رضا
محمد صالحی