حسرت روز و
شبم روی شما را ديدن
چند دوری
به مدارِ سرتان چرخيدن
وسط گريه ی
اين وصل کمی خنديدن
پوزه را بر
سر خاک قدمت ماليدن
چه شود
اينکه گدا هم به نوايی برسد؟!
به روی
صورت ما زلف رهايی برسد
اينکه يک
عمر نبينم رخ يارم سخت است
بی خبر
بودنِ از حال نگارم سخت است
سر روی
زانوی غربت بگذارم سخت است
جز تو مردم
بنشينند کنارم سخت است
يا که می
ميرم و جسم و کفنم ميپوسد
يا که روزی
لب من پای تو را ميبوسد
آشنای دل
ويرانه ی من تنها تو
پس مصفا
شدن کلبه ی اين دل با تو
دل نبستم
به کسی جان خودم الا تو
سائلم... بی
سرو پايم به خدا اما تو
شهرياری و
فقط "عادتکم احسان" است
شرح اين
جمله خودش چند سری ديوان است
ای که
دريای کرم، معدن حکمت هستی
صاحب تيغ
دوسر صاحب شوکت هستی
دو جهان
واسطه ی بارش رحمت هستی
در سياهی
زمان راه سعادت هستی
راه گم
کرده ام ای شاه بيا کاری کن
من پناهنده
شدم... باز مرا ياری کن
به رسولی
که شد از غصه لبالب سوگند
به نواهای
علی در دل هرشب سوگند
به قد
فاطمه که گشت مورّب سوگند
به پريشانی
و حيرانی زينب سوگند
منجی آخر
هر بی سر و سامان برگرد
يوسف فاطمه
بر مردم کنعان برگرد
محمد جواد
شيرازی
:: برچسبها:
محمد جواد شیرازی ,
اشعار مهدوی ,
چند دوری به مدار سرتان چرخیدن ,
شعر مذهبی ,
شعر آیینی ,
شعر برای امام زمان ,
شعر مهدوی ,
شعر در وصف حضرت مهدی ,
شعر برای صاحب الزمان ,
مهدی ,
منجی ,
شعر امام زمانی ,
شعر برای حضرت مهدی ,
مجموعه اشعار مهدوی ,
اشعار آیینی ,
|
امتياز مطلب : 5
|
تعداد امتيازدهندگان : 50
|
مجموع امتياز : 250