آنقدَر
خسته شده دل که فقط می بارد
آسمان هم
نفسش بغض عجيبی دارد
برکه ی شب
که دلش مرده و مرداب شده
رفته
نيلوفر خود را به خدا بسپارد
زارع پير
که درد از دل او می ريزد
بعد از اين
بغض زمان را به زمين می کارد
انتظاری که
به يلدای نگاهم جاری ست
کور سويی
که ببيند سحرش پندارد
اشک خورشيد
يخ فاصله را آب نکرد
نور بايد
قدمش را به زمين بگذارد
آنقدر
حرف نوشتم که سکوتم گم شد
کاش اين
همهمه دست از سر من بردارد
عظيمه
ايرانپور
:: برچسبها:
عظیمه ایرانپور ,
آنقدر خسته شده دل که فقط می بارد ,
مجموعه اشعار مهدوی ,
شعر برای امام زمان ,
شعر آیینی ,
اشعار آیینی ,
شعر مهدوی ,
شعر مذهبی ,
شعر برای حضرت مهدی ,
شعر برای صاحب الزمان ,
|
امتياز مطلب : 5
|
تعداد امتيازدهندگان : 13
|
مجموع امتياز : 65