نگاه کن که
چه وحشت زدهاند آهوها
درون برکه
به هم خورده خلوت قوها
گمان کنم
که تلنگر زده ست دست خدا
به خواب
شيشهای خاک، از فراسوها
عقابها چه
به حسرت نشسته می نگرند
که جز غبار
نمانده ز برج و باروها
و مرهمی نه
چنان درخور چنين زخمی
که می رسند
پس از مرگ ، نوشداروها
اگرچه وقت
طلوع ، آفتابگردان مُرد
و باز تلخ
شد اوقات ناب کندوها
ولی برای
شکفتن هنوز فرصت هست
بهار می رسد
از راه با پرستوها
کبری موسوی
:: برچسبها:
کبری موسوی ,
نگاه کن که چه وحشت زده اند آهو ها ,
مجموعه اشعار مهدوی ,
شعر درباره امام زمان ,
اشعار مهدوی ,
اشعار مذهبی ,
|
امتياز مطلب : 5
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 286