آقا نيامدي تو و عالم
غريب شد
کار تمام مردم دنيا
عجيب شد
دَم ميزنند از تو و
عشقت ولي دريغ
دست صداقتي که فشردم
فريب شد
يک عدّه مضطرب،
نگرانند و منتظر
دست دعا بلند به
اَمّن يُجيب شد
من ماندم و دو چشم به
ره مانده در گذر
مولا نيامدي و دلم بي شکيب
شد
شيطان فريفت آدم و
سيبي به او خوراند
رحمي که باغ زندگيم
پر ز سيب شد
خار گناه بس که خليده
به چشم ما
دل از نگاه روي گُلت
بينصيب شد
مردم دلي به پاکي
آئينهها کجاست؟
اِنگار دست عاطفهها
نانجيب شد
تنهايي (رضا) و غريبي
و درد عشق
آقا نيامدي تو و عالم
غريب شد
غلامرضا زربانويي
:: موضوعات مرتبط:
:: برچسبها:
غلامرضا زر بانویی ,
مجموعه اشعار مهدوی ,
شعر درباره امام زمان ,
اشعار مذهبی ,
مهدی موعود ,
منجی ,
|
امتياز مطلب : 5
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 135